کد مطلب:188776 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:137

عمر بن عبدالعزیز در نظر ائمه
با آنچه تاكنون درباره ی شخصیت سیاسی و رفتاری عمر بن عبدالعزیز آوردیم، باید دید كه موضع امام باقر (ع) و اصولا ائمه در قبال حكومت وی و روش او چه بوده است.

روایتی از امام سجاد (ع) در اختیار داریم كه بر اساس آن، می توان به نظر امام سجاد (ع) درباره ی عمر بن عبدالعزیز پی برد.

عبدالله بن عطای تمیمی گوید: همراه با علی بن الحسین (ع) در مسجد بودم كه عمر بن عبدالعزیز از آنجا عبور كرد، در حالی كه گیره ها و بندهای كفشش از نقره بود.



[ صفحه 184]



او در آن دوره، جوانی بسیار خوش منظر بود. نگاه امام سجاد به وی افتاد و به من فرمود: ای عبدالله بن عطا، آیا این فرد شیك پوش خوشگذران را می بینی! همو سرانجام به خلافت خواهد رسید و بر مردم حكم خواهد راند.

عبدالله بن عطا می گوید از امام پرسیدم: آیا این جوان فاسق به خلافت می رسد؟

امام فرمود: آری؛ ولی او در مسند حكومت دیری نمی پاید و مرگ او زود فرا می رسد. و هنگامی كه بمیرد آسمانیان نفرینش می كنند و زمینیان برایش غمگینند و طلب غفران می نمایند. [1] .

روایت دیگری در این زمینه از امام باقر (ع) نقل شده است.

ابوبصیر می گوید: در مسجد با امام باقر (ع) بودم. عمر بن عبدالعزیز در حالی كه لباس هایی تیره رنگ بر تن داشت و بر خدمتكارش تكیه داده بود وارد شد.

امام باقر (ع) فرمود: این جوان روزی به فرمانروایی خواهد رسید و روشی عادلانه از خود آشكار خواهد ساخت، چهار سال زندگی می كند [2] و سپس مرگش فرا می رسد، زمینیان بر او می گریند و آسمانیان نفرینش می كنند.

ابوبصیر گوید: من و دیگرانی كه این سخن را شنیدند به شگفت آمده و گفتیم: مگر شما هم اكنون نگفتید كه عدل و انصاف پیشه خواهد ساخت!

امام باقر (ع) فرمود: چرا گفتم، ولی او به هر حال بر جایگاهی كه از آن ما



[ صفحه 185]



و شایسته ی ماست تكیه می زند، در حالی كه هرگز حقی ندارد. بلی، او در جایگاهی كه غصب می كند به اظهار عدل می پردازد! [3] .

در بیانی دیگر چنین آمده است:

امام باقر (ع) در مدینه بود (و بی آن كه خبر مرگ عمر بن عبدالعزیز به مدینه رسیده باشد) فرمود: امشب مردی چشم از جهان فرو بست كه فرشتگان نفرینش می كنند و زمینیان بر او می گریند. [4] .

از مجموع این احادیث استفاده می شود كه هر چند عمر بن عبدالعزیز در شیوه ی حكومت برای احیای عدل تلاش می كرده و نسبت به اهل بیت، ستم های پیشینیانش را نداشته است، اما به هر حال، چون حق خلافت را از اهلش (یعنی ائمه علیهم السلام) دریغ داشته، جرمی بزرگ مرتكب شده است. همین جرم باعث شد كه خط خلافت پس از اندكی، دوباره به نفع ستمگران مورد سوء استفاده ی زورگویان اموی و عباسی قرار گیرد.

از این جا روشن می شود كه تنها ایده ها و آرمان ها و رفتار مقطعی فرد نباید ملاك داوری مطلق نسبت به او قرار گیرد، بلكه باید ایده ها و آرمان های ارزشی بر اساس و اصلی صحیح استوار باشد.

به تعبیر دیگر، در پیش گرفتن سیاست نیكی و بخشش و انصاف در صورتی ارزش حتمی و مطلق بشمار خواهد آمد كه بر اساسی مشروع و بنیانی صحیح استوار باشد؛ زیرا سیاست عدل اگر بر بنیاد نامشروع و غیر الهی متكی باشد، دیر یا زود مغلوب خواهد شد و پایان خواهد پذیرفت و آثار بایسته ای بر جای نخواهد نهاد.

از این مطالب نیز استفاده می شود كه ائمه (ع) و از جمله امام باقر (ع) هرچند در



[ صفحه 186]



تنگنای زمان و سیاست های جبارانه ی حاكمان، ناگزیر به ظاهر دست از سیاست و نبرد علنی با حاكمان غاصب برداشته، به تصحیح اندیشه و فرهنگ جامعه پرداخته اند، اما در نهان و در باورهای خود، حكومت الهی و شایستگی امامان برای حاكمیت بر سرنوشت جامعه ی اسلامی را همچنان تعقیب می كرده اند، و آن را اصیل می شمرده اند.


[1] عن عبدالله بن عطا التميمي، قال: كنت مع علي بن الحسين (ع) في المسجد، فمر عمر بن عبدالعزيز عليه شراكا فضة و كان من احسن الناس و هو شاب فنظر اليه علي بن الحسين (ع) فقال: يا عبدالله بن عطا أتري هذا المترف؟ انه لن يموت حتي يلي الناس، قال: قلت: هذا الفاسق؟ قال: نعم فلا يلبث فيهم الا يسيرا حتي يموت، فاذا هو مات لعنه اهل السماء، و استغفر له اهل الارض. بحار 46 / 327.

[2] لازم به يادآوري است كه مورخان مدت خلافت عمر بن عبدالعزيز را حدود سي ماه دانسته اند؛ بنابراين، يا راوي حديث در نقل زمان گرفتار فراموشي شده است، يا منظور از چهار سال، مدت خلافت وي نيست، بلكه منظور امام اين بوده است كه جوان از هم اكنون تا پايان عمرش بيش از چهار سال باقي نمانده است و در همين فاصله به حكومت دست خواهد يافت، بنابراين اگر سال درگذشت عمر بن عبدالعزيز 101 ه باشد مي توان حدس زد كه امام باقر (ع) در سال 97 يا 98 ه وي را در مدينه ديده و اين بيان را افاده كرده است.

[3] كنت مع الباقر (ع) في المسجد اذ دخل عمر بن عبدالعزيز متوكيا علي موالي له؛ فقال (ع): ليلين هذا الغلام فيظهر العدل و يعيش اربع سنين ثم يموت فيبكي عليه اهل الارض، و تلعنه اهل السماء لانه جلس مجلسا و لا حق له فيه، ثم ملك و اظهر العدل و جهره. الخرائج و الجرائح 1 / 279، مشارق انوار اليقين 91؛ اثبات الهداة 5 / 293.

[4] اثبات الوصية 154.